خاطرات کوتاه از شهید غلامرضا مردانی بعد 33 سال
مروز از کنار مزارش رد شدم. چقدر دلم برایش تنگ شد. نه اینکه بشناسم یا دیده باشمش. اما دلم برایش تنگ شد, چقدر امروز ما, به امثال غلامرضا ها نیاز داریم.
یاد شهید دیگری افتادم, بعد از او هم خواهم گفت.وامثال غلامرضا ها زیاد بودند و امروز چه اندک...
در سی و سه سال پیش در چنین روزی پیکر اولین شهید روستا پاسدار شهید غلامرضا مردانی بر دوش اهای روستای سنو تشییع شد
شهید بزرگوار: غلامرضا مردانی
آغاز: 19/1/1342 ،روستای سنو، گناباد
پرواز: 20/2/1361 ، خرمشهر
تشییع 25/2/1361:روستای سنو
غلامرضا مردانی ، فرزند اسماعیل و صغری ، در فروردین ماه سال 42 در روستای سنو از توابع شهرستان گناباد ، پا به عرصهی وجود نهاد. دوران ابتدایی را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل به گناباد آمد و تا سال سوم راهنمایی تحصیل نمود.
غلامرضا بسیار متواضع ودرستکار بود ودر برابر مشکلات شکیبا بود. در مراقبت از حق الناس بسیار دقیق واز ضایع شدن حقوق مردم ناراحت میشد . نماز سر وقت ، تلاوت قرآن وذکر خدا برایش خیلی مهم بود. عاشق شهادت بود وآن را هدیه ای گرانبها وعزیز از طرف خداوندمتعال برای بنده اش میدانست .
در اوایل پیروزی انقلاب ، با همت شهید مهاجرانی وچند تن از دوستان کتابخانه ای به نام توحید در مسجد ولیعصر (عج) روستای سنو بنیانگذاری کرد. در محله اتابک تهران ، انجمن اسلامی را جهت تمرکز بین جوانان سپاه و دوستان تشکیل داد.(1) آموزش نظامی جوانان به صورت تئوری وعملی بر عهده شهید بود.
به خاطر علاقه ی فراوان به سپاه و پاسداری از اسلام با عضویت در سپاه ، به مدت 6 ماه محافظ حضرت امام خمینی (ره) بود.(2) شهید مردانی از گردان نهم قدر ، پادگان ولی عصر(عج) سپاه تهران به خط مقدم جبهه اعزام شد.یک بار از اسفند ماه 59 تا اردیبهشت سال 60 ، و بار دوم از فروردین ماه 61 ، تا اردیبهشت ماه 61 . (3)
پس از گذشت ده روز از عملیات بیت المقدس در شمال خرمشهر بر اثر اصابت تیر مستقیم و ترکش به ناحیه پهلو در20 اردیبهشت ماه سال 61 جام شهادت را نوشید و به جمع ستارگان پیوست.پیکر پاکش پس از تشییع در زادگاهش به خاک سپرده شد.
منبع :سایت شهدای گناباد و بجستان
اقای علی بهروزی خاطرات زیادی از شهید مردانی دارد
وی می گوید شهید غلامرضا وقتی میخواست برای بار اول به جبهه برود پیگر تشکیل گروه مقاومت بود شهید وقتی به جبهه اعزام شد مدت 6 ماه در دفتر حضرت امام خمینی (ره)خدمت میکر د و از آنجا نامه ای به من نوشت که هنوز به عنوان یادگاری نزد خود نگه داشته ام .وی در نامه یادارو شده بود که وقتی برگشتم گروه مقاومت بسیج را در روستا تشکیل خواهیم داد.یادم میاد بعد از پایان ماموریت مرحله اول شهید غلامرضا به همراه تعداد تقریبا 30 نفر از دوستان گروه مقاومت بسیج در روستا را در سال 1358 راه اندازی کردند که هنوز در اندک روستاهای پایگاهی تشکیل شده بود .اقای بهروزی می افزاید این گروه مقاومت بسیج در بنای قدیمی مسجد ولی عصر شکل گرفت که بعدها این گروه مسئولیت سازماندهی افرادی اعزامی به جبهه و کمکهای مردمی را به عهده داشت
غلامرضا محمودی هم همانند آقای بهروزی خاطراتی زیادی از شهدا دارد از هر دوی این عزیران خواستم که خاطراتی که باشهدا را دارند به صورت مکتوب در اختیار ما قرار دهند
اقای محمودی میگه یادم میاد شب هفت غلامرضا مصادف با آزادی خرمشهر شده با دوستان در گنار مزار شهدا بودیم که آقای عباس ملک شعری را خواند که هنوز یادم نرفته
شب هفت رضا بهِ کهِ چه هست با صفا
می رسد این ندا از همه جبهه ها
شده آزاد کنون شهر خرم زخون
سراینده :عباس ملک
با تشکر از آقایان بهروزی و محمودی ، امیدواریم که همه ما رهروان خوبی برای راه شهدای اسلام باشیم.
روحش شاد و یادش گرامی
کلمات کلیدی :
» نظر